دین الله130+183مذهب اسلام +72دین الله130 +183مذهب اسلام +72 کاملترین مذهب امامت 72بدین ها= آدم داود
مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست کسی که چون محمد است جمال روی خاتم است جان نبی علی ولی قائم آل محمد است {عج} والله ندیدم حق را نپذیرند برادران اهل سنت شریف ترین مردم دنیا هستند و درجا کلام حق رامیپذیرند نام شیعه 12بار در قرآن آمده { وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ} به ابجد وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین وزیر پیامبر 476 - 231= 245علی 110 + 135 فاطمه 245وصی نبیا 169علی مهدی169به ابجدبرترین دین 926-541عمر ابوبکر=385 با آل قرآن 385 فلسفه دین الله 385با قانون الهی دین الله 385یا الله وصی بحق محمد 385با آل قرآن385 شیعه 385راز اهل عالم 385 شیعه 385بدین واقعی اسلام 385فلسفه دبن الله 385 به دین الهی الله محمد علی 385به اهله محمد فاطمه علی385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 این عدد نورانی را جلوی آئینه بگیر ابجد 5 تن آل عباء میشود 583 = 385 شیعیان فرزندان اهل بیت میباشند وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ: نام شیعه چندین بار در قرآن آمده شیعه یعنی چه385به ابجد کبیر لا اله الا الله 166+محمد92+110علی +17 نماز = 385 شیعه یعنی اسلامه حق 245+140 با اسلامه= 385 شیعه نام شیعه 12 بار در قرآن آمده ولی نام فرقه های باطل یک بار هم در قرآن نیامده پس همه فرقه های باطل را محکم به دیوار بزنیم هر چیزی در قرآن بود قبول ولی اگر نبود محکم به دیوار توالت تاریخ بکوبید محکم وهابی اول دوم عمری خیلی ..... شیعه دوازده امامی385 ابجد385بدین واقعی اسلام385اسلام پیامبر385پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 بدین واقعی اسلام 385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 فلسفه دین الله 385 به علم ابجد 385 بدین واقعی اسلام 385 شیعه385 یعنی حق اسلامه385 اسلام پیامبر 385فقط دین اسلام 385 بدین اسلام واقعی 385اسلام پیامبر385بدین واقعی اسلام 385اسلام واقعی الله 385 شیعه 385 دوازده بار در قرآن آمده ولی نام شما و فرقه هایتان یک بار هم نیامده استوَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ: به علم ابجد بهترین دین ها 737-541 عمر ابوبکر= دین اسلام 196 کلید اسلام 196 ضرب 14 معصوم شیعه میباشد 196 به ابجد دین اسلام 196 اصوله دین 196 دین اسلام 196 کلید اسلام 196 از پیامبر سئوال شد جانشینان شما چند نفرند فرمود 12 نفر پیامبران چند نفر بودند فرمود 124 هزار نفر و فرمود رسولان حق چند نفر بودند ایشان فرمود 313 نفر به ابجد رمز الله 313هر سال 313 روز با 52 جمعه 52+313= 365 روز سال رمز الله 313+72 یاران امام حسین72 +313 یاران امام زمان = 385 شیعه 385با آل قرآن385 شیعه 385 سلام به نام زیبایت یا قائم آل محمد من فقط دانم که مولایم توایی مولاء دیر نشده دیدار مجدد بنظر شما انگار یادت رفته ما را آقا ما شما را میخواهیم آقا هر وقت شما خواستی که نشد بگو ما بیائیم به دیدن شما وقتی روبروی شما قرار میگیرم تمام حاجاتم بر آورده میشود و دلم آرام میگیردشادی واقعی دیدار با شماست افتخار شیعه نام قائم است لطف مولایم بما هم دائم است مولاء منتظرم تا شکایت به مادرم زهرا نکرده ام بیا آقا جمالتو عشق است یا قائم آل محمدی مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست سرور کائنات محمد استو جمال قائم آل محمد علیست جانشینه حق مولایم علی خیبر کنی بت شکنی یا قائم آل محمدی تو آقایی تو مولایی جمال محمدی کمال علی جمال خدا با رسول توایی جانه شیعه و جانه رسول مگر نام محمد هم علی نیست جانشینه حق پیغمبر علیست همین بس که نام محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست وصی خدا بت شکن به کعبه به دوش نبی ست جمالتو عشق است یاقائم آل محمدی تو چقدر خوبو زیبایی روح علی جانه محمدی جمال رسولو کمال علی مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست بوود نام تو چون مولاء الهی بوود نام مولاء الهی عزیزه بتولو جانه مصطفایی مرتضایی بحق هم که وصی مصطفایی مرتضایی فرق حیدر کعبه ومحراب چیست هر دو باشد یک نشان حق با علیست قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی مگر نام محمدهم علی هم علی نیست آئینه روی محمد علیست نگینه روی مصطفی بوود علی مرتضی صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست همین بس که نام محمد علیست وصی بحق 110 محمد علیست بت شکن در کعبه بر دوش نبی ست بلغ العلی بکمالهی کشف الدجا بجمالهی حسنت جمیع خصالهی صلو علیه و الهی چه جمال با صفایی شده نامت الهی هم ساقی کوثر علی حیدر علی صحر ابن عم وصی مصطفی حله پوش هل اتایو انما وارث گنجینه سرر قضاء قابل تشریف قوله لا فتا مولاء علیست شا هراره حق تو هستی در سلوک کائنات پرورده به دامن خود مصطفا عجب گلی گل کوثر گل حیدر یا قائم آل محمدی چه جمال با صفایی شه عالمی فدایی که به جای مصطفایی که تو بعداز خدایی شده نامت الهی تو جمال مصطفایی که علی مرتضایی شده بت شکن به کعبه که به دوش مصطفا یی که جمال مرتضایی شده نامت طلایی تو طلای ناب مایی صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست مگر نام محمد هم علی نیست ائینه روی محمد علیست اگه کسی با هوش باشه که عمری نمیشه ولی مکه لیاقت فرزندان پیامبررا از دست داد همه به عراق و ایران آمدند شما اگر دینتان را از ایرانیها فرزندان پیامبر گرفته اید خوشا به حالتان قرآن 351 فارسی351 رسول خدا فرمود روزی یاران سلمان فارسی در عین دانایی و حقیقت شما را به اسلام دعوت و شمانمیپذیرید پیامبر فرمود هیچ کسی شیعه نخواهد شد مگر فرزند دخترم کوثر باشد شیعیان فرزندفاطمه میباشند ما ایرانیان افتخارمان این است که نوهای رسول خدائیم یا از مادری یا پدری فرق نمیکند نسل ایران نسل فاطمه سلامه الله علیه میباشداسلامه حق 245 منظور علی 110+135 فاطمه =245 اسلامه حق میباشنداسلامه حق 245 منظور علی 110+135 فاطمه =245 اسلامه حق میباشند دوست دارم دوباره بنویسم یک بارم برای مولایم مهدی مینویسم مولاء افتخار کن نوکرای خوبی داری اسلامه حق 245 منظور علی 110+135 فاطمه =245 اسلامه حق میباشند یک بار هم برای مادرم حضرت حواء و حضرت فاطمه سلام الله علیه اسلامه حق 245 منظور علی 110+135 فاطمه =245 اسلامه حق میباشندیک بار هم برای شهدای شیعه از حضرت آدم تا حضرت مهدی صلوات الله علیه اسلامه حق 245 منظور علی 110+135 فاطمه =245 اسلامه حق میباشندیگ بار هم برای سنیها که حق را بپذیرند خودشونو مثل عمر به خریت نزنند بخدا اگر حق را نپذیرید روز قیامت بیچاره اید من نوشتم و شما هم خواندید دیگر جای هیچ بهانه ای نیست اسلامه حق 245 منظور علی 110+135 فاطمه =245 اسلامه حق میباشند گمراه دین 310 عمر 310 310کفری 310 دلیل نفاقه جهل عرب 310اباجهل در دین 310منکر310نیرنگ310مار زنگی 310کفری310 منکر 310جاهل منافق310 نامردیه 310عمر 310 نیرنگ310نمرودی310 سامری310 گمراه دین310310نمرودی 310جاهل منافق310ابله منافقا310 مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 حرامیان 310 نیرنگ310 قاصب مذهب الله 310 مذهب ناحق اهل دین 310گره اهل دینه 310 قفل اهل دین 310 قاصب مذهب الله 310 مخالف اهل دین 310 فاسق دینه 310 نیرنگ310 با اهل منافق310 ملعون و پلید اهل دین 310قاصب بکل دین 310 اهل نابکار 310 بمنافق اول 310 ابله منافقا310 جاهل منافق310 حرامیان 310عمر 310 گمراه دین 310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310 یا باء دین اسلام 310قاصبان بدین 310عمر 310 جاهل منافق 310 حرامزاده پلید 310 فاسق دینه 310وهابی کودن دین اسلامی 310 رمززناه 310 گمراه دین 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 کفری310 نیرنگ310نمرودی 310سامری310 310دائش وهابی نادان 310 اباجهل در دین 310گمراه دین 310 جاهل منافق 310 کفری 310حرامیان 310 نامردیه 310دزدانه فدک فاطمه 310بمار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310 سگ مردها310نیرنگ 310نمرودی310سامری310 گمراه دین310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310نار جهیما310 خاک عالم بر سرت کنم عمر عرعر خر هم بوود لعن عمر این نام 310چیست که عرعر میکند اهل سنت را همه خر میکندتف به روی هر کسی نادان بوود هم طرفدار ابوبکروعمر عثمان بوود عرعر خر هم بوود لعن عمر به ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر 231 فاسق 231جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541= 231 احمق ملحد 231 ابوبکر 231 رکب وبا 231ابوبکر231 نفاق 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها231 ادیانی جعلی باطل 231 بابی عقلیها231 یاابوسفیانی231دورویه 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231 احمق ملحد231 لانه جاسوسیه 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر231راه دزدی 231 نفاق 231احمق ملحد231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 ابوبکر و عمر 541در غدیر خم دین کامل شد اکملتو لکم دینکم بعد از وفات پیامبر دشمنان دین خدا گمراه دین 310مکرن کفری عمر310نیرنگ 310گمراه دین 310 مکرن310کفری دزدان فدکه فاطمه310بمارزنگی310 کفری310منکر 310جاهل منافق منافق ابلها 310نامردیه310 کفری310عمر310نیرنگ 310 نمرودی310 حرامزاده پلید310 سامری310 گمراه دین310مکرن 310 بکج راه 231 ابوبکر231 دزده دینه اسلامی 231دزدا فدک نگونه 231ابوبکر 231رکب وبا 231 ابوبکر+310عمر= 541فتنه عالم 676-135 فاطمه = 541 عمر وابوبکر فتنه عالم بودند شرم گینان 651-110 علی = 541 عمر ابوبکر رکب وبا 541 عدواهل بیت بوده اند 541 گرگ منافقینی 541
JSN-LGRP1-CHN 10.0.0.168 1
ابزار وبلاگ 1
خرید لایسنس نود32 1
خرید عینک آفتابی اصل 1
سر دنده ال ای دی led
ردیاب مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اسلامه حق 245 علی 110 + 135فاطمه = 245 =5 ضربدر4ضربدر2= 40 و آدرس alialiali.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 63
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 79
بازدید ماه : 358
بازدید کل : 97015
تعداد مطالب : 313
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

به ابجد مقصر 430+541 عمر ابوبکر = 971 ظالم به دست می آید به ابجد ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 عمر ابوبکر541 قاتلی 541 مرگ کافر 541 به ابجدکبیر ابوبکر عمر عثمان 1202تفرقه در ادیانه اسلامی 1202نگین ترین مردانه ملحد 1202ننگین ترین نامردان پلید 74 ابجد صغیر 74 به ابجد مردان رجس پلیدی615-541عمر ابوبکر=74 ابجد صغیر سه خلیفه 74 میباشد ان من المجرمین منتقمون74 به ابجد فتنه های دین 615-541=74 فرقه ابجدصغیرسه خلیفه 74 میباشد دین اسلام 74 فرقه شد 74 فرقه ابجد سه خلیفه میباشد (ان من المجرمین منتقمون 74) فرقه شدن دین اسلام توسط عمر22+27 ابوبکر+25 عثمان = 74=74والشجرتها الملعونه 74منافق دین اسلام 467-541= 74عمرابوبکر عثمان74 دزدان نادان یا ملحد دینه اسلامی 467-541عمر وابوبکر = 74 ابجد صغیر سه خلیفه 74منافق دین اسلام 467-541= 74عمرابوبکر عثمان74دزدان نامرده دینه اسلام 467- عمر و ابوبکر 541= 74 74منافق دین اسلام 467-541=74 74عمرابوبکر عثمان74 دزدان نامرده دینه اسلام 467-541عمر وابوبکر = 74 ابجد صغیر سه خلیفه 74منافق دین اسلام 467- 541 ابوبکر عمر= 74عمرابوبکر عثمان74دزدان نامرده دینه اسلام 467- عمر و ابوبکر 541= 74 شیطان گمره 615- 541 عمر و ابوبکر= 74به ابجد کفره 305-231 = 74فرقه در کفر میباشند 74 ابجد عمر 22+27 ابوبکر +25 عثمان = 74 فرقه شدن دین اسلام توسط ابوبکر وعمر و عثمان صورت گرفته 74نفرته 735-661 عثمان = 74 ابجد سه خلیفه 74 میباشد74 ان من المجرمین منتقمون74 سه خلیفه =سه خلیفه تفرقه در دین نمودند آیه قرآن به ابجد صغیر و کبیر عمر و ابوبکر و عثمان این هم آیه قرآن 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 عمر 310+231 ابوبکر +661 عثمان = 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 از تورات و انجیل و اوستا هم خواستید میآورم خیلی پروئید و نامرد آیه قرآن هم به ابجد صغیر هم به ابجد کبیر باید از خجالت بمیرید جواب خدا را چه خواهید داد گمراه دین310 عمر 310 منکر310نیرنگ 310بمار زنگی 310کفری310 منکر 310ابله منافقا310جاهل منافق310 اباجهل در دین 310گمراه دین 310 جاهل منافق 310 کفری 310حرامیان 310 نامردیه 310دزدانه فدک فاطمه 310 منکر 310عمر 310 ابله منافقا 310وهابیه منافقی 310 عمر310 فتنه ها 310+231= 541 ظالم 971-430 مقصر = 541 +430 مقصر = 971 ظالم -310 عمر ظالم 971-310 عمر = 661 عثمان - 430 مقصر = 231 ابوبکر نامردیه 310عمر 310 نیرنگ310 نمرودی310 سامری310 گمراه دین310 مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 عمر 310 گمراه دین310 جاهل منافق 310نا اهل کل مذاهب310 نامردیه 310اهل نابکار 310اهل نابکار310 درد کل مذاهب310 نا اهل کل مذاهب 310نابکاراهل دین310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310 عمر 310 جاهل منافق 310 حرامزاده پلید 310 رمززناه 310 گمراه دین 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 کفری310 نیرنگ310نمرودی 310سامری310 310مار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310 سگ مردها310نیرنگ 310نمرودی310سامری310 گمراه دین310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310نار جهیما 310 بمار زنگی 310به ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر 231 فاسق 231جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541= 231 ابوبکر ابوبکر231 نفاق 231 احمق ملحد 231عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق 231دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر231 نفاق 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها231 ادیانی جعلی باطل 231 حرامیان 310 نیرنگ310 قاصب مذهب الله 310 مذهب ناحق اهل دین 310گره اهل دینه 310 قفل اهل دین 310 قاصب مذهب الله 310 مخالف اهل دین 310 فاسق دینه 310 نیرنگ310 با اهل منافق310 ملعون و پلید اهل دین 310قاصب بکل دین 310 اهل نابکار 310 بمنافق اول 310 ابله منافقا310 جاهل منافق310 حرامیان 310بابی عقلیها231یاابوسفیانی231دورویه 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231 احمق ملحد231 لانه جاسوسیه 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 عدواهل بیت 527 +14 معصوم = 541 ابوبکر و عمر 541 عدواهل بیت بوده اند


مذهب اسلام183یگانه مذهب الله183+202محمد علی=385شیعه 385دین ناب محمد علی38اصل اسلام بدین الله385طریق الله385

مذهب اسلام183قلب مذهب183یا اصل مذهب 183با حکم الهی الله183یگانه مذهب الله 183+202محمد علی =385 شیعه 385شهید الله385دین ناب محمد علی385اصل اسلام بدین الله385

 

مذهب امام اول ثانی ثالث رابع خامس سادس سابع ثامن تاسع عاشرهادی عشر ثانی عشر253+132 اسلام =385 شیعه385

انسان کامل253+132 اسلام = 385 شیعه

دین مذهب امام197+188 اول دوم سوم چهارم پنجم ششم هفتم هشتم نهم دهم یازدهم دوازدهم =385 شیعه 385

مذهب اسلام 183یگانه مذهب الله183+202محمد علی=385شیعه

شجره نبوت30+شجره امامت30=60+50عیسی محمد=110 امام علی ثمره 124هزارپیامبر است به ابجد الله 66+اسلام 132+ 351 قرآن +202 محمد علی = 651- 541 عمر ابوبکر = 110 دین الهی 110 حامیان 110 دین الهی 110 علی 110  

مذهب اسلام 183 یگانه مذهب الله 183+202 محمد علی = 385 شیعه385اصل اسلام بدین الله385 پیامبرفرمودفقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه385فلسفه دین الله 385انسان کامل بدین الله385اسلام واقعی الله385 مذهب الله یعنی جان دین385اصل مذهب بدین اسلام 385 مذهب اصلی بدین اسلام 385یگانه مذهب الله محمد علی 385 دین مذهب مقدس الله 385 فلسفه دین الله385 اصل اسلام بدین الله 385طریق الله385آل محمد آل علی یا علی 385 مذهب اسلام183 یگانه مذهب الله 183+202 محمد علی = 385 شیعه 385
صاحب شریعت مذهب الله 1198 -1202 سه خلیفه قاصب = 14 معصوم خانواده محترم پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) را 14 معصوم می گویند
شریعت دین الله 1110-1202 ان من المجرمین منتقمون =92 محمد92+110 دین الهی = 202آئینه الله 202 مومن الله 202 اهل لا اله الا الله 202 محمد علی 202 احکام اسلام 202 امام بکل دین202 اهل دین اهل الله202قلب دین ها 202امام دین مذهب ها202 اباصالح بدین202 مهدی بدین ها الله202دعای مذهب الله202محمد علی202
جناب قرضاوی این را بدان اینها که می بینی مقابل کفر ایستاده اند به دستور امام مهدی عج ایستاده اندآیا هیچ فکر کرده ای چرا شیعه در تمام میادین نبرد پیروز است بخاطر وجود مقدس و الهی حضرت مهدی صاحب الزمان میباشدشیعه بزرگترین پشتوانه دین الله امام زمین و زمان داردبا اراده یک انگشتش می تواند جهان کفر را به نابودی بکشدبزودی شما هم ایشان را خواهید دیدشما مگر خداوند را نمی شناسی که کفر می گویی اگر امام مهدی وجود نداشت ما شما را حسابی ادب می کردیم وبه شما فرصت نمی دادیم ایشان اجازه نابودی شما را نمی دهد ما به عشق مولایمان مهدی در مقابل تمام کفر ایستاده ایم و به دستور ایشان عمل می کنیم ما شیعیان هر موقع اراده کنیم خدمت مولایمان مهدی (عج) میرسیم و از ایشان کسب تکلیف می کنیم اگر شیعه سربلند است بخاطر وجود مقدس و نازنین ایشان حضرت مهدی بقیه" الله در قرآن میباشد شما حافظ قرآن میباشد نام امام دوازده بار در قرآن آمده است و شما که امام ندارید فقط شیطان را دارید جبهه حق و باطل را هنوز نمی شناسید به قرآن رجوع کنید و ببینید که شیعه برحق است که در قرآن 12 بار نام شیعه آمده است وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ: شیعه یعنی در مدار حق و دین قلب شیدایی رسیده بریقین طبق فرموده پیامبرو علی هرجا حق باشدشیعه آنجاست
با سلام درود بر شیخ عبدالرحمن قرضاوی  که شیعه شده  شیعه اولین مذهب اسلام که در قرآن 12 بار نام شیعه آمده است وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ: شیعه یعنی در مدار حق و دین قلب شیدایی رسیده بریقین طبق فرموده پیامبرو علی هرجا حق باشدشیعه آنجاست
کسانی که قلبشان صادقانه برای الله می تپد خداوند آنها را هدایت می کند خداوند به انسان قدرت تفکر داده و کسانی که دارای تفکر عمیق الهی میباشند و از دو نیمکره مغزشان استفاده می کنندحق را می پذیرند و حق را می شناسند خود را به دست شیطان نمی سپارند

مذهب اسلام183 یگانه مذهب الله 183+202 محمد علی = 385 شیعه 385
صاحب شریعت مذهب الله 1198 -1202 سه خلیفه قاصب = 14 معصوم خانواده محترم پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) را 14 معصوم می گویند

جبهه دین مذهب الله 196 دین اسلام 196 کلید اسلام196 کلید بدین الله196 کلید اسلام 196 یعنی 14 *14 معصوم میشود196
اینجانب همه دانشگاه های جهان را به مبارزه علمی که پیامبر فرمود علم ابجد را یاد بگیرید که همه آن شگفتی میباشد وای برعالمی که علم ابجد نداند به ابجد دین 64 دین64 الله محمد علی 64 جانشین محمد علی64 +64= 128 کلید دین 128 حسین128 اهل محمد128 طبیب اهل جهانی128 کلید دین128صلح128 اصل اسلام محمد علی فاطمه حسن حسین128
لطفا" با کلمه الله 66 +66 علی ولی الله =132 اسلام 132+64 دین= 196 دین اسلام 196 کلید اسلام 196 کلید بدین الله196 امام کل دین 196 دین اسلام 196 کلید اسلام 196 ضرب 14 معصوم در خودش می شود 196 اهل بیت پیامبر 14 معصوم میشود 196 کلید اسلام 196 کلید بدین الله196 اهل بیت پیامبر 14 معصوم میباشد

صاحب شریعت مذهب الله 1198 -1202 سه خلیفه قاصب = 14 معصوم خانواده محترم پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) را 14 معصوم می گویند 14 ضربدر 14= 196 دین اسلام196 کلید اسلام 196 امام کل دین 196 کلید اسلام 196 کلید بدین الله196 دین اسلام 196یعنی 14 معصوم
 لطفا با کلمه   { مذهب اسلام 183  یگانه مذهب الله 183 پیامبر و جانشینش و مذهبتان را ثابت نمائید مگر نمی گوئید حق با شماست   با کلمه { مذهب اسلام } پیامبر و جانشینش و مذهبتان را نام ببرید نام شیعه 12 بار در قرآن آمده   وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ: شیعه یعنی در مدار حق و دین قلب شیدایی رسیده بریقین طبق فرموده قرآن هرجا حق باشد شیعه آنجاست نام شیعه12باردر قرآن آمده به ابجداسلام12حق12اسلام12امانت12حق12پرچم12مقدس 12نجاتبخش12اسلام12حق12اسلام12پرچم12 اسلام12حق 12نگهبان12حق12اسلام12نجاتبخش 12منتخب12انجمن12 خجسته12مقدس12اهل12نجاتبخش12امانت12اخلاق12حق 12اسلام12اخلاق12 حق12 اسلام12نجاتبخش12مقدس12 ساعت 12ماه های سال 12 اخلاق 12 اهل 12حق12 امامن 12حق 12اسلام 12 نجاتبخش12نام امام12 بار در قرآن آمده  یاسین آیه 12 وکل شیی احصیناه فی امام مبین امام زمان از همه امور به امر خدا آگاه میباشدعددقطرات باران را هم میداندنام شیعه12باردرقرآن آمده و کل شیی احصیناه فی امام مبین قرآن می فرماید امام روشن بین و دانا بدون وحی ازتمام حقایق دنیا آگاه میباشد امام مبین میباشد نام آدم 25 بار در قرآن آمده آدم باش و حق را بپذیر پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 25 شیعه 25 آل الله 25 با آل قرآن 25 شاه مردان 25 ارباب جهان25آل الله25با آل قرآن25شیعه25 اصل حق25اصل اسلام25 شیعه25 آل الله 25 با آل قرآن25اصل اسلام 25اصل حق25کعبه 25شیعه25فرشته 25 اولین25باب حرم25 کعبه25 اصل حق 25اصل اسلام25گنج قرآنه25 نفس قرآن 25گنج قرآنه25نفس قرآن25اصل اسلام25شیعه 25 دین آدم25 با آل قرآن 25نفس قرآن25آل الله25اصل اسلام 25شیعه25 اصل حق25 شیعه25اصل اسلام25 دین آدم 25 میباشدنام آدم هم 25 بارقرآن آمده آدم باش و حق را بپذیر به ابجد حق12 اسلام 12 امانت مقدس انجمن 12نجاتبخش  اسلام 12نام شیعه 12باردر قرآن آمده مرد باشید و اصل حق25شیعه25کعبه25دین آدم25نام آدم هم 25 بار در قرآن آمده است آدم باش و حق را بپذیر25شیعه25 اصل حق25اصل اسلام25 شیعه25 را بپذیرید پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 25شیعه25 آل الله 25 اصل اسلام25 ارباب جهان25 عدالت25 شاه مردان 25 اصل اسلام 25 شیعه 25 دین الله میباشد لطفا با کلمه { مذهب اسلام 183  یگانه مذهب الله 183 پیامبر و جانشینش و مذهبتان را ثابت نمائید مگر نمی گوئید حق با شماست   با کلمه { مذهب اسلام } پیامبر و جانشینش و مذهبتان را نام ببرید نام شیعه 12 بار در قرآن آمده   وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ: 183  مذهب اسلام183 +202 محمد علی = 385 شیعه 385 این عددمقدس را از راست بخوان 385 میشود 583 محمد علی فاطمه حسن حسین 583 شبکه نور583 میشود 385شیعه پیامبر فرمود هیچ کسی شیعه نخواهد شد مگر فرزند دخترم فاطمه باشد مادر شیعیان حضرت فاطمه دختر پیامبر اسلام که یک سوره قرآن بنامش آمده سوره کوثر
یگانه مذهب الله 183+202 محمد علی = 385 شیعه 385 مذهب اسلام 183+202 محمد علی = 385شیعه دین الله130+183مذهب اسلام +72دین الله130 +183مذهب اسلام +72 کاملترین مذهب امامت 72بدین ها= آدم داود هارون علی72= 385 شیعه385 یاران مهدی313 +72 یاران امام حسین= 385شیعه385 یگانه مذهب الله 183+202محمد علی = 385 شیعه385 فلسفه دین الله 385 مذهب اصلی به دین اسلام 385قلب دین یگانه مذهب الله 385 اهل اسلام اهل دین مذهب385 شیعه 385 مذهب اسلام مذهب نمونه 385 مذهب اسلام محمد علی 385 فلسفه دین الله 385 ارباب دین کلید مذهب385اهل دین منطق اسلام 385ارباب دین کلید مذهب 385 صاحب مذهب الله کل مذهب الله 385 دین مذهب الله هدف دین مذهب385 کلید دین ارباب مذهب 385مذهب نمونه مذهب اسلام 385 نماینده مذاهب الله اهل دین محمد 385یگانه مذهب الله آئینه الله 385 مذهب اسلام مومن الله 385 مذهب الله بدین محمد علی 385 با منطق مذهب اسلام 385 انسان کامل بدین الله 385 دین اسلام امام مذهب الله385با آل قرآن385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام385فلسفه دین الله385 شیعه مذهب کامل دین الله 385 انسان کامل بدین الله 385مذهب الله بدین محمد علی 385 حکم دین مذهب محمد علی 385 انسان کامل بدین الله 385دین الهی محمد مذهب اسلام 385 بدین ناب الله محمد علی 385 مومن الله مذهب اسلام 385 فلسفه دین الله 385 مذهب مجاهدان اهل دین اهل الله 385 مذهب آزادی مجاهد فی سبیل الله 385 اهل دین اهل مذهب الله بدین الله 385 اهل یگانه مذهب الله لا اله الا الله 385 فلسفه دین الله 385 مذهب لا اله الا الله علی مهدی 385 فلسفه دین الله 385 کلمه الله اسلام محمد385 انسان کامل بدین الله 385 صاحب مذهب الله کل مذهب الله 385 مذهب ادیان الله محمد علی 385 اهل دین منطق اسلام 385 فلسفه دین الله 385 مذهب نمونه مذهب اسلام 385اسم دین الله با مذهب محمد385 شیعه 385 هر کسی الله را دوست دارد پیامبرش را نیز دوست می دارد چگونه میشود خدا را دوست داشت و به قرآن او عمل نکرد و اهل اللبیت و یطهرکم تطهیرا  چگونه می شود رسول خدا را دوست داشت و اهل بیت پیامبر را دوست نداشت  (صُمٌ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ) راز هدایت ناپذیرى كافران عنود آن است كه خداوند، به كیفر عناد تبهكارى آنان، بر دلها و گوشهایشان مهر زده و بر دیدگان آنان نیز پرده اى ستبر آویخته است و از این رو حق را نه مى فهمند، نه مى شنوند و نه مى بینند و چون علم مقدمه ایمان است و اینان فاقد ابراز تحصیل آنند، ایمان نیز نمى آورند.
مراد از قلب و سمع و بصر مهر شده كافران همان دل و چشم و گوش باطنى است، نه ظاهرى و هر یك از این سه، حجابى ویژه خود دارد كه بر اثر هواپرستى و عناد حاصل مى شود و چنین حجابى، اضلال كیفرى خداى سبحان است و نه اضلال ابتدایى.
كافران كه قلبى واژگون و مهر شده دارند و بر اثر كفر و عصیان كور و كر شده اند، گرفتار عذابى بزرگ هستند.(صُمٌ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ)
طبق این آیه شریفه منافقین دارای سه ویژگی هستند:
اول: (صم) هستند: (صم) جمع (اصم) به معنای کری است،
دوم: (بکم) هستند، (بکم) جمع (ابکم) به معناس گنگ و لال است،
یعنی منافقان هم لال و هم گنگ هستند و معنای این دو جمله این است که اینها همواره کر و لال هستند چون کسانی که کر هستند خواه ناخواه لال هم میشوند اگر چه از نظر پزشکی دستگاه تکلم آنها سالم باشد، زیرا وقتی انسان چیزی نشنود نمیتواند تکلم کردن را بیاموزد و تجربه کند و شاید بدین جهت در آیه شریفه؛ صفت کری اول آورده شده است، یعنی اینان همواره، کر و لال هستند.
سوم: (عمی) هستند، (عمی) جمع (اعماء) به معنای نابینایی است،،
یعنی منافقان نه زبان گویا دارند و نه گوش شنوا و نه چشم بینا، و کسی که کر و لال و نابینا باشد چطور میتواند در یابد که به راهی نادرست گام گذاشته است و اصلا چگونه میتواند به انحراف و خطای خود پی ببرد؟ چون این سه عضو ابزار شناخت انسان هستند.
گوش وسیله تعلیم و یادگیری، زبان وسیله انتقال علوم از نسلی به نسل دیگر، و چشم هم وسیله کشف علوم جدید و یافته های تازه میباشد.
وقتی کسی هیچ یک از این سه ابزار شناخت را نداشته باشد نمیتواند از مسیر انحراف خارج شود یا به راه حق باز گردد، این بنابر پرسشی مطرح میشود که:
منافقان که چشم و گوش وزبان دارند پس چرا در قرآن از آنان به کر و لال و کور تعبیر شده است؟

آنگاه از حضرت سوال شد بعضی عقیده دارند که حواء از قسمت پائین پهلوی چی آدم آفریده شده است ، امام در پاسخ فرمودند : کسی که چنین ادعا می کند در حقیقت منکر قدرت خداوند است و اینکه او نمی تواند همسری حلال را که از پهلوی آدم خلق نگشته باشد برایش خلق نماید . سوال کننده در ادامه گفت : چنانچه حواء از پهلوی آدم آفریده شده باشد باید نتیجه گرفت که ازدواج نسلهای بعد از او تماماً در طبقه ازدواج محرمات با یکدیگر است . امام صادق در پاسخ فرمودند : هنگامیکه خداوند آدم را از گل سرشت و به فرشتگان امر کرد تا بر او سجده نمایند برای مدتی او را به خواب برد آنگاه به هیئت آفرینش او پرداخت و آغاز تشکیل خلقت حواء را در محل گودی کشاله ران آدم قرار داد ، آدم بعد از مدتی در اثر جنبش حواء به وجود او پی برد و هنگامیکه حواء از آدم جدا گشت در برابر او با سیمای بسیار زیبا ظاهر شد و با آدم به گفتگو پرداخت ،داستان واقعی از همین جان شروع شد تو کیستی اگه آدمی پس برگت کو  آدم از او پرسید : تو کیستی ؟ حواء پاسخ داد :ماما فرشته  همچنانچه که می بینی مخلوق خداوند تعالی هستم ،مولایم فرمود تمام حورالعین ها به زیبایی مادرمان حواء قبطه می خوردند از بس زیبا بود آدم از زیبایی و جلال او مات مبهوت شده بود آدم با تعجب از حضرت باری تعالی پرسید : پروردگارا این بنده تو که من چنین با او مانوس گشته ام کیست خدایی خیلی دوستش دارم ؟ خداوند در پاسخ آدم فرمود : او کنیز من حواء می باشد . آیا مایلی او را همنشین و انیس تو سازم ؟چرا که نه  با پذیرش آدم ، حواء به حبالۀ نکاح او در آمد و در همین هنگام نیز خداوند نیروی شهوت را در وی بوجود آورد . آدم از خداوند تعالی پرسید : چگونه رضایت و خشنودی ترا در این مهم فراهم سازم ؟ و خداوند فرمود : خشنودی من در آنست که به حواء نشانه ها و ویژگیهای دین مرا بیاموزی . آنگاه خداوند از آدم خواست تا حواء را به طرف خویش خواند ، آدم از حواء خواست تا بسوی او بیاید اما حواء خواهش او را رد کرده و در عوض از آدم خواست تا ابتدا او بدین امر مبادرت ورزد و به دستور خداوند این آدم بود که ابتدا بطرف حواء حرکت کرد و اگر غیر از این بود جریان آفرینش بگونه ای تغییر می یافت ، که این زنان بودند که می بایست ابتدا برای خواستگاری از مردان اقدام کنند . زن ذلیل زنا برند خواستگاری  آخه اونا جزو آدمیزاد نیستند ه

قول متداول در بیان اهل سنت اینست که حواء از پهلوی چپ آدم خلق گشته اما حدیث مذکور این نقل رایج را منتفی می سازد و بدین ترتیب می بایست نظرات مغایر با روایت را یا حمل بر تقیه نمود یا اینکه مطابق روایت صدوق علیه الرحمة بگوئیم حواء از زیادت گل آدم (ع) سرشته گشت .

( رازی ) در ( مفاتیح الغیب ) و در ضمن تفسیر آیه ( یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ) می گوید : منظور از زوج در این آیه حضرت حواء می باشد و در آفرینش او از آدم (ع) دو گونه نقل قول گشته است . اولین نقل که اکثریت نیز بر آن اتفاق نموده اند اینست : آنگاه که خداوند نور خود را بر آدم ساطع فرمود ، در این وقت حواء را از یکی از دنده های چپ او بیافرید ، بعد از مدتی آدم که در خواب فرو رفته بود از جای برخاست و بسوی حواء حرکت نمود چرا که او قسمتی از وجودش بود ، طرفداران این نظریه به روایتی از رسول اکرم (ص) تمسک جسته اند . که ایشان فرمودند : اصل آفرینش زن از میان دنده و پهلوان آدم بوده است و چنانچه بر آن شوی تا در هیئت او تغییری حاصل کنی مسلماً  در هم خواهد شکست اما اگر به حالت اعوجاج رهایش سازی خواهی توانست از او بهره مند گردی . اما نقل قول دم که عمدۀ نقطه نظرات ( ابو مسلم اصفهانی ) است می گوید : منظور از آیه ( و خلق منها زوجها ) یعنی جنسی مطابق همان نفس و روان همچنانچه خداوند در جای دیگر می فرماید : ( والله خلق لکم من انفسکم ازواجاً ) و نیز مانند آیه ( اذبعث فیهم رسولاً منهم ) رازی در ادامه می گوید : باید قول اول را ترجیح دهیم چرا که اگر خلقت حواء را نیز ابتدائی فرض نمائیم آنگاه اصل خلقت از دو نفس و روان خواهد بود و این بر خلاف صریح آیه قرآن است یا ممکن است اینگونه پاسخ گوئیم که کلمه ( ِمنْ ) برای ابتدای غایت است و چون ایجاد و کون آفرینش با آدم (ع) آغاز گشته است بنابراین صحیح است که گفته شود ( خلقکم من نفس واحدة ) از طرفی همچنانکه خداوند تعالی توانست با قدرت لایزال خویش آدم را از خاک بیافریند همو قادر خواهد بود تا حواء را نیز اینگونه خلق نماید و اگر اینگونه بیاندیشیم در آن صورت نیازی نخواهد بود تا بگوئیم خلقت حواء از میان پهلوان آدم آغاز گشته است .

گروهی از محدثین می گویند : ممکن است آفرینش از نفس واحده را همان پدری واحد و یگانه فرض نمائیم همانطور که می گوئیم قبیله ( بنی تمیم ) از تمیم بوجود آمده اند و منافاتی ندارد تا مادر و جنس اناث را نیز در این نشأت و اصلیت دخالت دهیم و با این وصف می توان گفت که شاید منظور از ( منها ) در آیه ( و جعل منها زوجها ) در حقیقت بیان علت و سبب اصلی آفرینش است و بس .

( زراره ) به نقل از امام صادق (ع) در رد نظر اهل سنت پیرامون ازدواج برادران و خواهران با یکدیگر می گوید وای بر این گروه که نظرات آنها نه موافق نظرات فقهای حجاز است و نه مطابق آراء فقیهان عراق . خداوند دو هزار سال قبل از خلقت آدم امر فرمود تا بر لوح محفوظ نقش بندند که ازدواج برادر و خواهر با یکدیگر از محرمات است پس چگونه است اینگونه نظرات در حالیکه ما هیچ اثری از حلیت این موضوع را در کتب آسمانی مثل تورات و انجیل و زبور و فرقان نمی یابیم تحقیقاً اینگونه برداشتها چیزی نیست مگر تقویت نظریه مجوسیان .

آنگاه حضرت پیرامون پیدایش نسل آدم و ذریه او اینگونه فرمودند : آدم (ع) در هفتاد بار زایمان حواء _ع) صاحب یکصد و چهل دختر و پسر شد تا اینکه هابیل بدست برادرش کشته شد . در مرگ او آدم آنقدر بیتابی کرد که تصمیم گرفت پنجاه سال از نزدیکی با حواء دوری گزیند بعد از این مدت طولانی خداوند بر آنها عطیه ای بهشتی مرحمت فرمود ، عصر روز پنج شنبه حوریه ای سیه چشم بنام ( منزلة ) از بهشت فرود آمد و به امر خداوند با ( شیث ) ازدواج نمود و فردای آنروز بهنگام عصر دیگر کنیزکی بهشتی به امر خداوند از بهشت پائین آمده و به ازدواج فرزند دیگر آدم یعنی ( یافث ) در آمد . از همسر شیث پسرکی بدنیا آمد و نیز از همسر یافث دختری و آنهنگام که آندو با یکدیگر ازدواج نمودند سلف صالح و برگزیدگان از پیامبران یکی پس از دیگری پا به عرصه وجود نهادند .

همچنین امام صادق ( ع) فرمودند : آدم (ع) سفارش و وصایایی را بر پسرش شیث به ودیعت نهاد و شیث نیز این وصایا را به پسرش  شیبان ( مسعودی نام او را ریسان می داند هنگامیکه مرگ شیث فرا رسید خداوند به او امر کرد تا تابوت و اسم اعظم را نزد پسرش ریسان فرزند منزله یعنی همان حوریه بهشتی به ودیعت گذارد . بعضی اسم اصلی ریسان را انوش می دانند . ) منتقل ساخت . شیبان همان پسر ( منزله ) حوریه بهشتی است که آدم (ع) به فرمان خداوند او را به ازدواج فرزندش شیث در آورد

( ابو حمزه ثمالی ) گوید : شنیدم که علی بن الحسین (ع) با مردی از قریش اینگونه سخن می راند : آدم (ع) هنگامی که توبه اش مورد قبول واقع شد در روی زمین به مضاجعت با حواء پرداخت و او محرمات الهی را بسیار پاس می داشت . آدم از حوا صاحب بیست پسر و بیست دختر شد و در هر بار زایمان صاحب 2 فرزند پسر و دختر می شد ، اولین فرزند پسر او (هابیل ) بود که به همراه دختری بنام ( اقلیما ) متولد شد و در زایمان دوم صاحب پسری بنام ( قابیل ) و دختری بنام ( لوذا ) شد ، لوذا زیباترین دختران آدم بود  بطوریکه پدرش دائماً در مورد او احساس خطر می کرد و بدین خاطر تصمیم گرفت تا او را به ازدواج هابیل و اقلیما را به ازدواج قابیل در آورد . قابیل از این رأی پدر در آشفت و با اعتراض گفت : چگونه است که مرا به ازدواج اقلیما خواهر زشت چهره هابیل  در می آوری و لوذا خواهر زیبای مرا به ازدواج هابیل ، آدم تصمیم گرفت بین آنها قرعه بیاندازد و نتیجه قرعه همان نظریه اول آدم بود بدین ترتیب قرعه هابیل بنام لوذا و قرعه قابیل به نام اقلیما افتاد . بعد از این جریان بود که خداوند ازدواج با محرمات را حرام نمود . در اینجا آن مرد قریشی پرسید پس فرزندان آنها چگونه با یکدیگر ازدواج کردند ؟ و اگر چنین باشد مجوسیان نیز اینگونه رفتار می کنند ! علی بن الحسین (ع) در پاسخ فرمودند : مجوسیان این کار را بعد از تحریم از جانب خداوند انجام دادند و تو نباید منکر خلقت خداوند باشی چرا که حواء نیز از آدم بوجود آمد و بر او حلال شمرده شد و مسأله تحریم با محارم بعد از آن مقرر گشت .

البته باید حدیث مذکور را حمل بر تقیه کرد چرا که رای متداول در میان عامه اینگونه است . در روایتی امام صادق (ع) اینگونه می فرمایند : اولین فرزندی که از آدم و حواء بوجود آمد دختری بود بنام ( عتاق ) و او اول کسی بود که بر عرصه زمین به طغیان و فساد پرداخت و خداوند بر او گرگی بسان جثه فیل و کرکسی در هیئت چهارگوش مسلط کرد تا او را از میان ببرند متعاقب قتل عتاق خداوند به آدم و حواء پسری داد بنام قابیل و هنگامی که قابیل به سن بلوغ رسید با دخترکی از جنس جنیان بنام ( جهانه ) ازدواج نمود بعد از آن خداوند هابیل را به آدم (ع) بخشید و او با حوریه ای بهشتی بنام ( نزله ) وصلت نمود ، بفرمان خداوند آدم مامور گشت تا میراث نبوت و گنجینه دانش الهی خود را نزد فرزند کوچکش هابیل به ودیعه نهد . قابیل که از این قضاوت پدر بر آشفته بود لب به اعتراض گشود .

به علم ابجد قرآن= اعتراض اهل دین 1572 -1202 ان من المجرمین منتقمون ابجد سه خلیفه قاصب دین = 370 شیطان شروع شد توصیه های آدم پیرامون این امر و مشیت الهی نتوانیت باور قابیل را همراه خویش سازد و بالاخره مقرر گشت تا آندو برای خداوند قربانی نمایند . هر کس که قربانی اش مورد قبول واقع گشت لاجرم همو نزد خداوند از قرب بیشتری برخوردار خواهد شد و نشانه قبول قربانی این بود که آتش ار آسمان آن نذر معهود را می بلعید . قابیل که کشتزارهای فراوانی را در اختیار داشت مقداری گندم نامرغوب را به نشانه نذر در معرض امتحان قرار داد و هابیل که صاحب رمه های فراوان بود قوچی تنومند را به نشانه قربانی هدیه نمود ، آتش از آسمان فرود آمد و قربانی هابیل را بلعید ، ابلیس که نظاره گر جریان بود نزد قابیل آمده و به تحریک او پرداخت و اظهار داشت اگر اوضاع اینگونه پیش رود در آینده نسل برادرن بر تو فخر خواهند فروخت چرا که او نزد پدرت از خصوصیت ارزنده تری نسبت به تو برخوردار است پس بهتر است او را از پیش پای خویش برداری قابیل نیز بر اثر وسوسه شیطان برادر خود را به قتل رسانید .به علم ابجد قرآن اعتراض اهل دین 1572 -1202 = 370 شیطان 370شروع شدشیطان آتش بیار معرکه شد 

آنگاه به امر ابلیس آتشکده ای بپا داشت و به عبادت و تکریم آن پرداخت تا بهانه ای باشد برای پذیرش قربانی های او و اول کسی که به پرستش آتش روی آورده و آتشکده ها بر پا نمود قابیل است ، آدم (ع) بعد از مرگ فرزندش بر قتلگاه او حاضر گشت و چهل شبانه روز به گریه و زاری پرداخت و بر زمینی که خون فرزندش را در کام خود کشید لعنت فرستاد و آن موضع همان محل فعلی ( مسجد جامع بصره ) است . روزیکه هابیل از دنیا رفت همسرش نزله صاحب فرزندی شد که آدم (ع) او را به پاس قدردانی از پدرش هابیل نام نهاد . خداوند بعد از هابیل فرزند دیگری بنام شیث یا هبة الله را به آدم ارزانی فرمود و بعد از بلوغ ، او با عروسی بهشتی بنام ( ناعمة ) ازدواج نمود حاصل این ازدواج دخترکب بود بنام ( حوریة ) که بعد ها به ازدواج هابیل در آمد و نسل بعد که هم اکنون نیز ادامه دارد دنباله ازدواج مبارک این دو تن می باشد ، زمانیکه دوران نبوت آدم (ع) به سر آمد او از جانب خداوند فرمان یافت تا آثار نبوت و گنجینه دانش رسالت خویش را به فرزندش ( شیث ) منتقل سازد و او را به رازداری و تقیه سفارش نماید چرا که در غیر اینصورت به همان مصیبتی دچار خواهد شد که گریبان هابیل گشت .

(علی بن ابراهیم قمی ) از امام سجاد (ع) اینگونه نقل می کند : قابیل بر نحوه کشتن برادرش آگاه نبود تا اینکه با تحریک شیطان و وسوسه نفسش  سر او را در میان دو سنگ خرد کرد بعد از قتل برادرش دچار حیرت و پریشانی بود و نمی دانست جنازه او را در کجا قرار دهد تا اینکه دو زاغ در کنار او فرود آمده و بعد از جدال یکی از آنها دیگری را کشته و او را در میان خاکها دفن نمود . قابیل که ضعف خود را مشاهده کرده بود با خود گفت : وای بر من که بسان این کلاغ هم نبودم تا بتوانم جسم برادرم را به خاک سپارم . او سپس گودالی کوچک را حفر نمود و هابیل را در میان آن نهاد . قابیل بعد ار آن به خانه بازگشت و آدم (ع) که هابیل را همراه او ندید از وی پیرامون فرزند کوچکش توضیح خواست قابیل که از جواب صریح به پدرش طفره می رفت ناگزیر او را به محل قتل برادرش آورده و پرده از جنایت خویش برداشت ، آدم (ع) آن زمینی را که خون فرزندش را در خود بلعیده بود به لعنت یاد کرد و بدین خاطر است که بعد از آن هیچ خاکی خون انسان را در خود فرو نمی برد ، آنگاه آدم در فراق فرزندش چهل شبانه روز گریست .

امام سجاد (ع) می فرمایند : چهره قابیل در جهت گردش خورشید قرار داده خواهد شد تا پیوسته گداخته گردد و در هنگام سرما بر پیکرش آب سرد ودر گرما آب جوشان خواهند ریخت .

در ( عیون اخبار الرضا ) آمده است که فردی از اهل شام از علی بن ابیطالب (ع) پیرامون آیه ( یوم یفرالمرء من اخیه ) سوال کرد آنحضرت در پاسخ فرمودند : منظور اینست که قابیل از برادرش هابیل خواهد گریخت . همچنین از آنحضرت درباره علت شوم بودن روز چهارشنبه سوال شد ، حضرت در پاسخ فرمودند : روزیکه هابیل به دست برادرش کشته شد آخرین چهارشنبه ما قمری و محاق کامل بود .

از امام صادق (ع) چنین نقل شده است : شدیدترین شکنجه های قیامت اختصاص به 7 نفر دارد ، 1- قابیل 2- نمرود که با ابراهیم (ع) از در محاجه و جدال بر آمد 3- آن دو نفری که در میان بنی اسرائیل مردم را به یهودی گری و نصرانیت فرا خواندند . 4- فرعون که ادعا می کرد ( انا ربکم الاعلی ) 5- دو نفر از میان این امت

امام صادق می فرمایند : فبل از کشته شدن هابیل تمام حیواناتدرنده و پرندگان و وحوش در هیئتی مختلط می زیستند و دسته و نوع خاصی نداشتند و تنها بعد از مرگ هابیل بود که از یکدیگر رمیدند و هر یک به شکلی در آمدند . و باز امام صادق (ع) می فرمایند : خداوند حوریه ای بهشتی را به ازدواج یکی از پسران آدم در آورده و فرزند دیگرش را به ازدواج زنی از اهل جن در آمد . و آنچه زیبائی و کمال و حسن خلق است از نسل همان حوریه بهشتی می باشد و سرچشمه سوء خلق ها نیز از اهل جن است .

در جمع بندی بین این روایات و احادیث مطروحه قبل می توان مبنا را بر مجاز و اغماض نهاد یعنی مراد از حوریه بهشتی شبه او در زیبایی و کمال و همچنین است قیاس در مورد زن از اهل جن ، یا مطابق پاره ای از روایات ممکن جمع بین این دو صورت را در مورد یکی از فرزندان آدم متصور شد .

امام صادق (ع) در حدیثی دیگر می فرمایند : ابلیس هنگامی که به زمین هبوط کرد صاحب همسری نبود و او اولین کسی بود که به خود ارضایی خویش پرداخت ، وضعیت مار نیز به همین منوال بود و ذریه ابلیس بوسیله تخمگذاری و تکثیر جوجه رشد می نمایند و بعید نیست که خود ارضایی طرح شده در حدیث قبل ، اشاره به این معنا داشته باشد هر چند معنای اصلی نیز خالی از قوت نمی باشد . علی (ع) می فرمایند : اول کسی که در روی زمین به بزهکاری و فساد پرداخت (عتاق ) دختر آدم (ع) می باشد . خداوند او را صاحب بیست انگشت گردانیده بود و در هر انگشتی دو ناخن بسیار بلند مانند داس قرار داشت ، محل ایجاد فساد او سرزمینی بود خشک و سوزان ، بعد از بی حرمتی و بزه او خداوند شیری بسان فیل و گرگی مانند گوسفند و کرکسی مثل الاغ را برانگیخت تا او را از میان بردارند .

( ابو بکر حضرمی ) از امام باقر (ع) اینگونه روایت می کند : هنگامیکه فرزندان ذکور آدم به 4 تن رسیدند خداوند 4 نفر از حوریان بهشتی را برای ازدواج با آنها و توالد نسل به زمین فرستاد سپس این گروه را به آسمانها فراخواند و در نوبت دیگر آنها را به ازدواج گروهی از اهل جن در آورد . در نتیجه آنچه از حلم و بردباری در روی زمین است از قبل آدم و آنچه زیبایی است از جانب حواست همچنین تمام زشتیها و سوءاخلاق از طایفه جن نشأت می گیرد .

امام باقر (ع) در روایتی دیگر می فرمایند : قابیل بخاطر کشتن یرادرش با شاخهایش در میان خورشید آویزان است او با سرمای کشنده و گرمای طاقت فرسا همراه است تا در آتش قهر الهی غوطه ور گردد .

در ( فروع کافی )  ضمن حدیثی مستند از امام صادق (ع) پیرامون اولین کتابی که نگارش یافت سوال شد آنحضرت در پاسخ فرمودند : خداوند تعالی در (عالم ذر ) یکایک انبیاء و فرشتگان و مومنین و کفار را بر آدم و ذریۀ او عرضه داشت هنگامیکه نوبت معرفی ( داوود (ع) ) رسید آدم پرسید : این کیست که در چنین مرتبه ای از کمال قرار دارد لکن دارای عمری بسیار کوتاه می باشد . خداوند در پاسخ فرمود: این فرزند تو داوود است که بر روال جاری خلقت رزق و روزی او تعیین نموده و برای او چهل بهار بیشتر مقرر نداشتم چرا که من آنچه را بخواهم محو نموده و آنچه را که اراده نمایم ثابت می گردانم و اصل کتاب نزد منست . حال اگر تو بخواهی مقداری از عمرت را به او پیشکش نمایی من نیز لر آن صحه می نهم ، آدم گفت : پروردگارا ! من شصت سال از عمرم را بدو بخشیدم خداوند به جبرئیل و میکائیل و ملک الموت دستور داد تا گفتۀ آدم را رقم زنند زیرا که او بزودی از این بابت دچار فراموشی خواهد شد . آنها نیز نوشته ای فراهم آورده و با گل علّیین آنرا مختوم نمودند . سالها گذشت تا زمانیکه آدم در حالت احتضار قرار گرفت و ملک الموت برای قبض روح به نزد او آمد ، آدم از علت آمدنش پرسید و هنگامیکه دریافت او برای قبض روحش آمده است خطاب به عزرائیل گفت : هنوز شصت سال از عمر من باقی ماندهاست در این هنگام ملک الوت او را از عهدی که بسته بود آگاه ساخت و گفت آنرا به فرزندت داوود بخشیدی و جبرئیل نیز در تایید نظر او نامه امضا شده را در معرض دید او قرار داد . در اینجا امام صادق (ع) فرمودند : به همین خاطر است که هرگاه سند بدهکار بدو نشان داده می شود خوار و ذلیل می گردد . بعد از این مشافهه آدم قبض روح شد .

امام باقر (ع) می فرمایند : میان رکن و مقام قبور تعداد بیشماری از پیامبران است و حضرت آدم (ع) در حرم الهی مدفون است . امام صادق (ع) می فرمایند : بعد از مرگ آدم (ع) ابلیس و قابیل به شماتت او پرداختند و به لوده گری و نواختن آهنگ و موسیقی مشغول گشتند و هر گونه نواختن موسیقی و ضرب که بر این منوال باشد نیز از جانب ابلیس است . در کتاب تهذیب بنحو مرسل و مذاکره و بدون ذکر سند آمده است : هنگامیکه آدم از جنة الماوی به زمین فرود آمد احساس تنهایی و دهشت کرد از خداوند خواست تا یکی از درختان بهشتی را قرین او سازد ، پروردگار نیز اصله ای از درخت خرما را برای او فرستاد تا به نگهداری آن بپردازد . آدم (ع) حتی در هنگام وفات به فرزندانش اینگونه سفارش نمود : من در طول زندگانیم با این درخت مانوس بودم و دوست می دارم بعد از مرگم نیز چنین باشد ، در وقت مرگ شاخه ای از درخت خرما را به دو نیم کرده و در کنا پهلوان من قرار دهید . فرزندان آدم به سفارش پدر عمل نمودند و با اینکه این سنت در زمان جاهلیت منسوخ شده بود لکن پیامبر (ص) آنرا مجدداً احیاء و جاری نمودند . امام صادق (ع) می فرمایند : خداوند تعالی به نوح وحی فرستاد تا یک هفته گرداگرد کعبه طواف نماید بعد از این مدت او تا زانویش در آب فرو رفته و تابوت را که حامل استخوانهای آدم (ع) بود به داخل کشتی منتقل ساخت او سپس به باب کوفه رسید و آنجا بود که در میان مسجد جمعیت همراهش متفرق گشتند و او تابوت را در محلی بنام ( غُرَی ) دفن نمود .

همچنین امام صادق (ع) می فرمایند : آدم ابوالبشر نهصدو سی سال عمر نمود و بعضی روایات سن او را هزار سال ذکر نموده اند .

سید بن طاووس در ( سعدالسعود ) گوید : در ( صحف ادریس ) نبی آمده است که آدم (ع) به مدت ده روز و در پی تبی طولانی رحلت یافت وفات او در روز جمعه یازدهم محرم اتفاق افتاد . مدفن او غاری در میان کوه ابوقبیس است . و صورت او بطرف کعبه قرار دارد . عمر او حدود هزار و سی سال است و حواء یکسال بعد از ارتحال او در پی یک بیماری 15 روزه به دعوت حق لبیک گفته و در جوار آدم مدفون گشت .

استمرار نسل انسان و ازدواج فرزندان حضرت آدم(ع) از نگاه روایات
1. روایتی که می‌فرماید فرزندان آدم در ابتدا با حوریان بهشتی و سپس با اجنّه ازدواج کرده‌اند؛ امام باقر(ع) فرمود: «برای حضرت آدم(ع) چهار فرزند پسر به دنیا آمدند. پس خداوند برای هر یک از این چهار پسر، یک حور العین بهشتی فرستاد. اینان با یکدیگر ازدواج کردند و فرزندانی از این ازدواج به وجود آمد. سپس خداوند این حوریه‌ها را گرفت و این چهار فرزند را با چهار تن از جنّیان تزویج داد و این‌گونه نسلی در میان آنها پدید آمد. پس هر آنچه از حلم و بردباری در میان فرزندان آدم وجود دارد از حضرت آدم(ع) است، هر آنچه از جمال و زیبایی در میان بشر است، از جانب حور العین‌ها است و آنچه از افعال قبیح و سوء رفتار در میان بشر یافت می‌شود از جنّیان است».[1] همین ازدواج به نحو دیگری نیز ذکر شده که یک فرزند با حور العین ازدواج کرد و دیگری با جنّ[2] و روایت دیگری در همین موضوع تنها با کمی اختلاف نقل شده‌اند.[3]
2. از امام رضا(ع) پرسیده شد که چگونه نسل مردم از آدم(ع) به وجود آمد؟ امام(ع) فرمود: «حوا در یک زایمان هابیل را به همراه دختری زایید. سپس در زایمان دوم قابیل را با یک دختر به دنیا آورد. هابیل با دختری که با قابیل به دنیا آمده بود ازدواج کرد و قابیل نیز با دختری که با هابیل به دنیا آمده بود ازدواج کرد. و بعد از این ازدواج‌ها بود که ازدواج خواهر و برادر تحریم شد».[4]
3. دسته‌ای از احادیث تصریح دارند که فرزندان حضرت آدم(ع) هرگز با هم ازدواج نکرده‏اند، ‏بلکه آنها با حوریانی که خداوند از بهشت فرستاد، ازدواج کردند؛ مانند این‌که، از امام صادق(ع) پرسیدند: پیدایش نسل از فرزندان حضرت آدم(ع) چگونه بوده است؟ زیرا بعضى از مردم می‌گویند به حضرت آدم وحى رسید که دختران خود را به پسران خود تزویج نماید و اصل و ریشه تمامى مردم از آن برادرها و خواهران است. امام صادق(ع) در پاسخ فرمود: «حق تعالى منزّه و برتر از این است که گوینده‌اى در باره حضرتش چنین بگوید، آیا پیامبران، فرستادگان، مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات را از حرام آفریده و قدرت نداشته آنها را از طریق حلال بیافریند و با این‌که از خود این مردم عهد و پیمان بر حلال و پاک و پاکیزگى گرفته است... سپس حضرت امام صادق(ع) به شرح و بیان ابتداى نسل از فرزندان حضرت آدم(ع) پرداخت تا این‌که فرمود: «وقتی قابیل، هابیل را کشت، حضرت آدم(ع) از داغ جوانش هابیل فزع و جزع نمود ...  و خداوند حضرت شیث(ع) را به تنهایى بدون توأم با خواهرى به آدم عنایت فرمود، و اسم شیث، هبة اللَّه است و آن‌حضرت اول کسى است که از آدمیان در زمین وصى و جانشین پیغمبر شد و بعد از حضرت شیث(ع) خداوند یافث را به آدم مرحمت فرمود و یافث هم بدون همزاد متولد گردید، و چون‏ به حد بلوغ و رشد رسیدند، و اراده نمود خداوند که نسل زیاد شود چنان که می‌بینید (زیاد شده‌اند) و تزویج خواهر با برادر حرام بود از این جهت حق تعالى حوریه‌اى به نام نَزلَه در عصر روز پنجشنبه از بهشت فرستاد و امر فرمود به آدم که او را تزویج و همسر شیث نماید، سپس در عصر روز بعد حوریه‌ دیگری به نام مَنزِلَه فرستاد و به آدم(ع) امر فرمود که به یافث تزویج نماید پس از آن‌که حضرت آدم آنها را بدو فرزند خود تزویج نمود براى حضرت شیث پسرى متولد گردید و براى یافث دخترى متولد شد و چون به حد بلوغ و رشد رسیدند خداى تعالى امر فرمود به آدم که دختر یافث را به پسر شیث تزویج کند، و حضرت آدم اطاعت امر کرد و آنها را همسر یکدیگر نمود، و از ایشان، پیامبران و فرستادگان الهی و برگزیدگان و نسل آنها متولد شدند...».[5]
4. امام سجاد(ع) در گفتگویى که با مردى قرشى داشته، می‌فرماید: «هابیل با لوزا خواهر همزاد  قابیل ازدواج کرد و  قابیل با اقلیما، همزاد هابیل»، مرد قرشى پرسید: آیا هابیل و قابیل خواهران خود را حامله کردند؟ امام فرمود: «آرى!»، آن مرد عرضه داشت این‌که عمل مجوسیانِ امروز است، آن‌حضرت فرمود: «مجوسیان اگر این کار را می‌کنند و ما آن را باطل می‌دانیم براى این است که بعد از تحریم خدا آن را انجام می‌دهند»، آن‌گاه امام سجاد(ع) اضافه نمود: «منکر این مطلب نباش براى این‌که درستى این عمل در آن روز و نادرستیش در امروز حکم خدا است که چنین جارى شده، مگر خداى تعالى همسر آدم را از خود او خلق نکرد؟ در عین حال می‌بینیم که او را بر وى حلال نمود، پس این حکمِ شریعتِ آن روزِ فرزندان آدم(ع) و خاص آنان بوده و بعدها خداى تعالى حکم حرمتش را نازل فرمود».[6]   
5. طبق برخی از احادیث؛ استمرار نسل انسان را از طریق فرزند سوم حضرت آدم که به نام شیث یا هبة الله که وصی آدم و ولی عهد او بوده، می‌دانند؛ چون هابیل به دست قابیل کشته شد و قابیل که در اثر عصیان و گناه مطرود شده بود، به دنبال فسق و فجور رفت و فرزندان و نسل او نیز که دنباله رو اعمال و افکار او بودند، در اثر عصیان و طغیان در حادثه طوفان حضرت نوح(ع) همه از بین رفتند.[7]
خلاصه این‌که، مسئله ازدواج فرزندان آدم(ع) از مباحثی است که در جوامع روایی، احادیث متعارض و مختلفی را به خود اختصاص داده است.
دیدگاه مفسّران
عده‌ای از مفسّران با استفاده از آیه «اى مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید! همان کسى که همه شما را از یک انسان آفرید و همسر او را (نیز) از جنس او خلق کرد و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (در روى زمین) منتشر ساخت...»،[8] معتقدند: که تکثیر نسل فرزندان حضرت آدم(ع) تنها از طریق آدم و همسرش صورت گرفته و موجود سوّمی در آن دخالت نداشته است.[9] لازمه این سخن آن است که فرزندان آدم(ع) - به‌صورت برادر و خواهر- با هم ازدواج کرده باشند؛ زیرا اگر آنها با نژاد و همسران دیگری ازدواج کرده باشند، فرمایش خدا «منهما؛ از آن دو» صادق نخواهد بود.
این موضوع در احادیث متعددی وارد شده است و زیاد هم جای تعجب نیست؛ چه این‌که طبق استدلالی که در دسته‌ای از احادیث نقل شده، این ازدواج مباح بوده است؛ زیرا هنوز حکم تحریم ازواج خواهر و برادر نازل نشده بود.
بدیهی است ممنوعیت یک کار، بسته به این است که از طرف خداوند تحریم شده باشد. چه مانعی دارد که ضرورت‌ها و مصالحی ایجاب کند که در بعضی زمان‌ها کاری جایز باشد و بعداً تحریم گردد؟ همان‌طور که در حدیثی از امام سجاد(ع) (روایت چهارم) بیان شد.
ولی در مقابل؛ گروهی از مفسّران[10] موافق محتوای این دسته از احادیث هستند که فرزندان حضرت آدم(ع) هرگز با هم ازدواج نکرده‏اند، ‏بلکه آنها با حوریانی که خداوند از بهشت فرستاد، ازدواج کردند؛ مانند حدیثی که از امام صادق(ع) نقل شد (روایت سوم).
در اینجا احتمال دیگرى نیز هست که گفته شود: فرزندان آدم(ع) با بازماندگان انسان‌هاى پیشین ازدواج کرده‌اند؛ زیرا طبق روایاتى[11] آدم اولین انسان روى زمین نبوده، و قبل از حضرت آدم(ع) انسان‌های دیگری روی زمین زندگی می‌کردند. مطالعات علمى امروز نیز نشان می‌دهد که نوع انسان احتمالاً از چند میلیون سال قبل در کره زمین زندگى می‌کرده، در حالى که از تاریخ پیدایش آدم تا کنون زمان زیادى نمی‌گذرد، بنا بر این باید قبول کنیم که قبل از آدم انسان‌هاى دیگرى در زمین می‌زیسته‌اند که به هنگام پیدایش آدم در حال انقراض بوده‌اند، چه مانعى دارد که فرزندان آدم با باقیمانده یکى از نسل‌هاى پیشین ازدواج کرده باشد، ولى همان‌طور که گفتیم این احتمال با ظاهر آیه فوق چندان سازگار نیست.[12]
نتیجه این‌که نظریه اوّل مفسّران با ظاهر قرآن سازگارتر است؛ چنان‌که مفسّرانی مانند علامه طباطبائی(ره)، این احتمال اوّل را تقویت کرده و پذیرفته است.رسولُ اللّه ِصلي الله عليه و آله فرمودند: «إنَّ اللّه َ خَلَقَ آدَمَ مِن قَبضَةٍ قَبَضَها مِن جَميعِ الأرضِ، فجاءَ بَنو آدمَ علي قَدرِ الأرضِ؛ جاءَ مِنهُمُ الأحمَرُ والأبيَضُ والأسوَدُ و بينَ ذلكَ، والسَّهلُ والحَزنُ والخَبيثُ والطَّيبُ و بينَ ذلكَ؛ خداوند آدم را از مشتي خاك كه از همه زمين برداشت آفريد. پس فرزندان آدم متناسب با خاك زمين آفريده شدند. برخي از آن‌ ها سرخ ‌پوست شدند. برخي سفيد، برخي سياه و برخي حد وسط ميان اين رنگ ‌ها و برخي نرم و برخي خشن و برخي پاك و برخي ناپاك و برخي حد وسط ميان اين ‌ها»

امام علی (ع)

عليه ‌السلام در پاسخ به پرسش از علت نامگذاري آدم و حوا به اين نام‌ ها می‌فرماید: «إنّما سُمّيَ آدَمُ آدَمَ لأنّهُ خُلِقَ مِن أديمِ الأرضِ، و ذلكَ أنّ اللّه َ تباركَ و تعالي بَعَثَ جَبرئيلَ عليه‌ السلام و أمرَهُ أن يأتِيَهُ مِن أديمِ الأرضِ بأربَعِ طِيناتٍ: طينَةٍ بَيضاءَ و طينَةٍ حَمراءَ و طينَةٍ غَبراءَ و طينَةٍ سَوداءَ و ذلكَ مِن سَهلِ‌ها و حَزنِ‌ها. ثُمَّ أمَرَهُ أن يأتيَهُ بأربَعِ مِياهٍ: ماءٍ عَذبٍ و ماءٍ مِلحٍ و ماءٍ مُرٍّ و ماءٍ مُنتِنٍ. ثُمّ أمرَهُ أن يُفرِغَ الماءَ في الطِّينِ و أدَمَهُ اللّه ُ بيَدِهِ فلَم يَفضُلْ شيءٌ مِن الطِّينِ يَحتاجُ إلَي الماءِ، و لا مِن الماءِ شيءٌ يَحتاجُ إلَي الطِّينِ. فجَعَلَ الماءَ العَذبَ في حَلقِهِ و جَعَلَ الماءَ المالِحَ في عينَيهِ و جَعَلَ الماءَ المُرَّ في اُذنَيهِ و جَعَلَ الماءَ المُنتِنَ في أنفِهِ».

آدم را آدم ناميده‌ اند، چون از اَديم زمين آفريده شد. بدين سان كه خداوند تبارك و تعالي جبرئيل عليه ‌السلام را فرستاد و به او فرمود از اَديم (لايه بيروني) زمين چهار قسمت خاك بياورد: خاكي سفيد، خاكي سرخ، خاكي قهوه اي و خاكي سياه و آن‌ها را از قسمت‌هاي نرم و سخت زمين فراهم آورد. آنگاه به او دستور داد چهار قسمت آب بياورد: آبي شيرين، آبي شور، آبي تلخ و آبي گنديده.

سپس فرمود: كه آب را روي خاك بريزد و خداوند با دست (قدرت) خويش آن‌ ها را به هم آميخت به طوري كه نه خاكي اضافه آمد كه به آب احتياج داشته باشد و نه آبي كه به خاك نياز داشته باشد. پس، آب شيرين را در قسمت حلق آن قرار داد و آب شور را در چشمانش و آب تلخ را در گوش‌ هايش و آب گنديده را در بيني ‌اش.[۲]

امام علی (ع)عليه ‌السلام می‌فرماید: «إنّ آدَمَ خُلِقَ مِن أديمِ الأرضِ؛ فيهِ الطَّيِّبُ والصّالِحُ والرَّديُّ، وكلّ ذلكَ أنتَ راءٍ في وُلدِهِ؛ آدم از اَديم (پوسته) زمين كه در آن (خاكِ) پاك و خوب و بد وجود دارد، آفريده شد و تو همه اين صفات را در فرزندان آدم مي ‌بيني»در زمانه ما که هر کالا به هرجاء در هم است خوبو بد معیوبو سالم زشتو زیبا در هم است یا علی یاران خوبت مکن از بد جدا جان مولاء خوبو بد زشتو زیبا  هم درهم است

در ابتدا بايد گفت که اين روايت فقط در کتب اهل سنت آمده است و به همين جهت براي شيعه حجت نمي باشد ؛ اما براي اينکه به خود اهل سنت نيز پاسخ گفته باشيم در مورد اين روايت ومطالبي که به آن مربوط مي شود پاسخي خواهيم نوشت
اصل روايت :
حدّثنا يحيى بن يحيى وأبو بكر بن أبي شيبة وزهير بن حرب ، قال يحيى: أخبرنا وقال الآخران: حدّثنا وكيع ، عن سفيان ، عن حبيب ابن أبي ثابت ، عن أبي وائل ، عن أبي الهيّاج الأسدي ، قال: قال لي علي(عليه السلام) : ألا أبعثك على ما بعثني عليه رسول الله(صلى الله عليه وآله) لا تدَع تمثالا إلاّ طمسته ، ولا قبراً مشرفاً إلاّ سوّيته(صحيح مسلم ج2/ص666 رقم 969 باب الامر بتسوية القبر؛سنن أبي داود ج3/ص215 رقم 3218 باب في تسوية القبر؛سنن النسائي الكبرى ج1/ص653 رقم 2158باب تسوية القبور إذا رفعت)
ابو هياج اسدي مي گويد : امير مومنان به من فرمودند : آيا تو را به همان کاري که رسول خدا من را به آن مامور فرمودند ، نفرستم ؟ هيچ تصويري را باقي مگذار مگر آن که آن را پوشانده باشي ، و هيچ قبري را باقي مگذار مگر آن که آن را هموار کرده باشي .
اشکال سندي :
درست است که اين روايت در بيشتر صحاح سته و مسند احمد آمده است ، اما در اين روايت کساني هستند که متخصصين بحث رجال ، از اهل سنت ، ايشان را تضعيف کرده اند :
وكيع بن جراح رواسي
او غلط هاي بسيار داشت و در پانصد حديث اشتباه کرده بود :
عبد الله بن احمد از پدرش نقل مي کند که گفت :
ابن مهدي أكثر تصحيفا من وكيع ووكيع أكثر خطأ منه وقال في موضع آخر أخطأ وكيع في خمسمائة حديث
(تهذيب التهذيب ج11/ص110 و تهذيب الكمال ج30/ص471 و تاريخ بغداد ج13/ص507 و العلل ومعرفة الرجال ج1/ص394 و سير أعلام النبلاء ج9/ص155)
ابن مهدي در نوشتن از وکيع بيشتر اشتباه مي کرد و وکيع از او بيشتر ( در خود روايت ) اشتباه مي کرد ؛ و در جايي ديگر نيز گفته است که وکيع در 500 روايت اشتباه کرده است .
از ابن مديني نيز نقل شده است که گفت :
قال ابن المديني كان وكيع يلحن ولو حدثت بألفاظه لكانت عجبا كان يقول حدثنا الشعبي عن عائشة(ميزان الاعتدال في نقد الرجال ج7/ص127؛تهذيب التهذيب ج11/ص114)
از ابن مديني روايت شده است که گفت : وکيع اشتباه سخن مي گفت ؛ و اگر خود الفاظ روايت را مي گفت نيکو بود ؛ مي گفت شعبي از عائشه براي من روايت کرده است !!!( با اينکه چنين چيزي ممکن نيست )
نقل به معني مي کرد و الفاظ را تغيير مي داد :
از ابي نصر مروزي نيز نقل شده است که گفت :
كان يحدث بآخره من حفظه فيغير ألفاظ الحديث كأنه كان يحدث بالمعنى ولم يكن من أهل اللسان(تهذيب التهذيب ج11/ص114)
او در اواخر ( دوره نقل روايتش ) از حفظ روايت مي کرد ؛ پس الفاظ حديث را تغيير مي داد ؛ انگار که نقل به معني مي کند و از اهل زبان نبود ( کلمات را تغيير مي داد )
به سلف جسارت كرده شراب مي خورد و به باطل فتوي مي داد :
و از احمد بن حنبل نقل شده است که در مورد او گفت :
وسئل أحمد بن حنبل إذا اختلف وكيع وعبد الرحمن بن مهدي بقول من نأخذ؟ فقال عبد الرحمن يوافق أكثر و خاصة في سفيان و عبد الرحمن يسلم منه السلف ويجتنب شرب المسكر و كان لا يرى أن تزرع أرض الفرات.
قال ابن المديني في التهذيب وكيع كان فيه تشيع قليل قال حنبل سمعت ابن معين يقول : رأيت عند مروان ابن معاوية لوحا فيه أسماء شيوخ : فلان رافضي ، وفلان كذا ، ووكيع رافضي.
فقلت له وكيع خير منك قال مني قلت نعم فما قال لي شيئا ولو قال شيئا لوثب عليه أصحاب الحديث(سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 154. ميزان الاعتدال في نقد الرجال ج7/ص127)
از احمد بن حنبل در مورد وکيع و عبد الرحمن بن مهدي سوال شد ؛ که اگر اين دو با هم اختلاف داشتند کلام چه کسي را قبول کنيم ؟ پس پاسخ داد : عبد الرحمن بيشتر کلام درست مي گويد و مخصوصا در مورد روايات سفيان ؛ و عبد الرحمن در مورد سلف بد نمي گويد و از نوشيدن مسکرات پرهيز مي کند و کشاورزي در آب فرات را جايز نمي داند ( اما وکيع خير ) ؛ ابن مديني در تهذيب گفته است : او کمي شيعه گري داشت ( به سلف جسارت مي کرد ) ابن حنبل مي گويد از ابن معين شنيدم که مي گفت : در نزد مروان بن معاويه کتابي ديدم که در آن نوشته بود فلاني ( وکيع ) رافضي است ( به سلف جسارت مي کند ) ، پس به او گفتم : وکيع از تو بهتر است ؛ گفت : از من بهتر است ؟ گفتم آري اما پاسخم را نداد ، و اگر چيزي مي گفت اصحاب حديث بر وي پريده و او را مي زدند .
اين شخص با چنين وضعيتي چون يکي از مراجع اصلي در بحث روايت به شمار مي رود و روايات بسياري در فضائل صحابه و احکام ( طبق نظر اهل سنت ) دارد ، به همين جهت اشکالات او را به حساب نمي آورند و او را جزو مشايخ مي دانند .
سفيان ثوري:
او تدليس مي نمود :
ذهبي در مورد او مي گويد :
كان يدلس عن الضعفاء(ميزان الاعتدال ج3ص 245 سفيان بن سعيد)
او از راويان ضعيف تدليس مي نمود ( نام ايشان را از سند حذف مي کرد و سند را به صورتي بيان مي نمود که مورد قبول باشد )
از ابن مبارك نقل شده است که گفت :
حدث سفيان بحديث ، فجئتُهُ وهو يدلسه ، فلما رآني إستحيى ، وقال: نرويه عنك(تهذيب التهذيب ج4/ص101 شماره 199 سفيان بن سعيد بن مسروق الثوري .)
به سفيان روايتي را گفتم ؛ پس به نزد او آمدم در حالي که در سند اين روايت تدليس کرده ( و آن را براي مردم از خودش و بدون ذکر من نقل مي کرد تا چنين بيان کند که خود از راوي بزرگي روايت شنيده است ) ؛ وقتي که من را ديد خجالت کشيد و گفت : ( از اين به بعد ) از تو روايت خواهم کرد .
و از يحيي بن معين نقل شده است که گفت :
جَهد الثوري أن يدلسَ عليَّ رجلا ضعيفاً فما أمكنه(تهذيب التهذيب ج11/ص192 رقم 359 يحيى بن سعيد بن فروخ القطان)
ثوري مي خواست که روايتي را براي من از شخص ضعيفي روايت کرده و در آن تدليس کند اما نتوانست ( و من فهميدم )
و نيز از يحيي نقل شده است که گفت :
لم يكن أحد أعلم بحديث أبي إسحاق من الثوري وكان يدلس(الجرح والتعديل ج4/ص225 رقم 972 سفيان بن سعيد بن مسروق الثوري )
كسي به اندازه ثوري در مورد حديث ابي اسحاق آگاهي نداشت اما او تدليس مي کرد .
حبيب بن أبي ثابت:
مدلس بود :
ابن حبان در مورد او گفته است :
كان مدلساً(تهذيب التهذيب 2: 156 رقم 323حبيب بن أبي ثابت ، تقريب التهذيب ص150 رقم 1084 حبيب بن أبي ثابت)
او مدلس بود .
رواياتي دارد که نبايد از آن ها پيروي کرد :
عقيلي در مورد او مي گويد :
وله عن عطاء أحاديث لا يتابع عليها(تهذيب التهذيب ج2 ص156رقم 323حبيب بن أبي ثابت)
او از عطاء رواياتي دارد که نمي توان آن ها را پذيرفت .
حكم تدليس در نظر علماي اهل سنت :
چون در اين سند دو نفر از راويان مدلس بودند ، بد نيست حکم تدليس را از نظر اهل سنت بدانيم: از امام شافعي روايت شده است که شعبة بن حجاج مي گفت : تدليس برادر دروغ است ؛ و غندر نيز گفته است : تدليس در روايت از زنا بدتر است ؛ و اگر از آسمان به زمين بيفتم ، براي من راحت تر است از اينکه تدليس کنم ؛ معافي مي گويد : از شعبة شنيدم که مي گفت : اگر زنا کنم براي من از تدليس کردن دوست داشتني تر است ...) الكفاية في علم الرواية خطيب بغدادي : ص‏395، دار الكتاب العربي بيروت.)
حال اهل سنت ، چنين روايتي را در صحاح خويش آورده و به اسم اينکه اين روايت در صحاح آمده است ، مردم را مجبور به تخريب سنگ قبرها مي نمايند و شيعه را به اصطلاح تخطئه مي کنند
أبو وائل تنها راوي اين روايت:
او شفيق بن سلمة است که از دشمنان امير مومنان بوده و جزو نواصب به شمار مي رود . اهل سنت در حالي اين روايت را از او به نقل از امير مومنان مي پذيرند که رسول خدا فرموده اند :
يا علي لايحبك إلاّ مؤمن ، ولا يبغضك إلاّ منافق(مجمع الزوائد 9: 133 .باب منه جامع فيمن يحبه ومن يبغضه)
اي علي هيچ کس تو را دوست نمي دارد مگر اينکه مومن است و هيچ کس جز منافقين تو را دشمن نمي دارد .
او عثماني بود :
ابن ابي الحديد در مورد او مي گويد :
كان عثمانياً يقع في علي (عليه السلام) (شرح نهج البلاغة ج 4ص 99 فصل في ذكر المنحرفين عن علي)
او عثماني بود ( کساني که امير مومنان را مسئول کشتن عثمان دانسته به حضرت جسارت مي کردند ) و به علي جسارت مي نمود .
مي گفت علي سبب بروز فاجعه شده است !!!
عن المدائني عن شعبة، عن حصين قلت لأبي وائل: أعلي أفضل أم عثمان؟ قال: علي إلى أن أحدث، فأمّا الآن فعثمان.)أنساب الأشراف ج 6 ص 102)
از شعبه روايت شده است که حصين گفته است : به ابو وائل گفتم علي برتر است يا عثمان؟ گفت علي برتر بود تا زماني که سبب بروز فجايع شد ؛ اما الان عثمان برتر است .
خلفاي اسلام يا دين ندارند يا عقل :
عن الأعمش، قال لى أبو وائل: يا سليمان، ما في أمرائنا هؤلاء واحدة من اثنتين، ما فيهم تقوى أهل لاسلام، ولا عقول أهل الجاهلية.(سير أعلام النبلاء: 164/4، تاريخ الإسلام: 86/6، تهذيب الكمال: 553/12.)
اعمش مي گويد : ابو وائل به من گفت : اي سليمان ؛ در بين حاکمان ما يکي از دو چيز موجود نيست : يا تقواي مسلمانان و يا عقل مردمان جاهلي !!!
از حجاج دفاع مي کرد !!!
قال ابن الزبرقان کنت عند أبي وائل فجعلت أسب الحجاج وأذکر مساويه ، فقال : لا تسبه وما يدريک لعله قال : اللهم اغفر لي فغفر له!!!(حلية الأولياء ج 4 ص 102)
ابن برقان مي گويد : در نزد ابو وائل بوديم ؛ پس به حجاج ( بن يوسف ثقفي يکي از معروفترين دشمنان اهل بيت و نواصب ) فحش دادم و بدي هاي او را باز گو نمودم ؛ پس ابو وائل به من گفت : مبادا به او جسارت کني ، شايد گفته باشد خدايا من را ببخش و خدا نيز او را بخشيده باشد !!!
شراب مي نوشيد و لباس معصفر بر تن مي کرد :
كان يشرب الجرّ - أي نبيذ الجر ويلبس المعصفر لا يرى بذلك بأساً.(المعارف ص 255.)
او شراب جر مي نوشيد و لباس معصفر بر تن مي کرد و اين کار را جايز مي دانست !!
اين در حالي است که مسلم در صحيح خويش از علي بن ابي طالب روايت مي کند که فرمود :
نهاني رسول اللّه (ص) عن التختم بالذهب... وعن لباس المعصفر.
(صحيح مسلم: 144/6، ح 5331، كتاب الّلباس (والزينة)، باب النَّهْىِ عَنْ لُبْسِ الرَّجُلِ الثَّوْبَ الْمُعَصْفَرَ.)
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم من را از انگشتر طلا به دست کردن و از ... پوشيدن لباس معصفر نهي کردند .
اما اين روايت جدا از اشکال سندي اشکال دلالي نيز دارد که به آن مي پردازيم :
اشکال دلالي روايت :
الف) اين روايت شاذ است :
اين مضمون را تنها ابو الهياج ( حيان بن حصين ) نقل کرده است و سيوطي در شرح نسائي مي گويد :
ليس لأبي الهيّاج في الكتب إلاّ هذا الحديث الواحد .
ابو الهياج در کتاب هاي روايي غير از اين يک روايت ندارد !!!(شرح سنن السنائي‏ج.. ص 286. حاشية السندى علي النسائي: 88/4.)
ب) اين دستور امير مومنان چه زماني صادر شده است ؟
از ظاهر سخنان ابي الهياج چنين به نظر مي آيد که ماجراي تسويه قبور براي زمان خلافت امير مومنان بوده است ؛ که اگر چنين باشد ، دو حالت براي اين روايت متصور است :
الف ) اين قبور ، مربوط به کفاري بوده است که در زمان خلافت امير مومنان و گسترش کشور اسلامي ، مسلمانان به آنجا رسيده بودند ؛ که در اين صورت ربطي به قبور مسلمانان ندارد .
ب) اين قبور مربوط به مسلمانان است : که اين فرض طعنه بر خلفاي گذشته به حساب مي آيد . زيرا بايد چنين گفت که خلفاي قبل ، دستور به چنين کاري نداده و مسلمانان تا زمان امير مومنان بر روي قبور خويش ساختمان مي ساختند ؛ که اين طعنه به خلفاي سابق به حساب آمده و اهل سنت آن را نمي پذيرند .
ج ) اين روايت مي گويد قبر را به صورت کوهان شتر در نياوريد ، يعني درست مخالف روش اهل سنت :
همانطور که در کتاب قاموس اللغة آمده است عرب به بلندي و نيز به کوهان شتر مي گويند شرف ؛(القاموس 3: 162 . مادة شرف)
بنا بر اين «شرف» ، هم شامل هر گونه بلندي مي شود و هم شامل چيز هايي که شبيه کوهان شتر باشد ؛ اما کلمه « سويته » که در روايت آمده است قرينه بر معناي دوم است ؛ زيرا اگر مقصود تخريب کردن باشد ، بايد در روايت مي فرمودند «قبرا مشرفا الا خربته» اما فرموده اند «سويته» يعني هموار کردم ؛ به عنوان مثال اگر کسي بگويد من راه را هموار کردم ، به معني خراب کردن راه و از بين بردن آن نيست ؛ بلکه به معني بر طرف کردن پستي ها و بلندي هاي راه است .
و به عبارت ديگر در اين روايت سه احتمال موجود است :
1 ـ مقصود خراب کردن ساختمان هاي روي قبور باشد .
2 ـ مقصود خراب کردن سنگ قبر ها و يکسان ساختن آن با زمين باشد
3 ـ مقصود صاف کردن سطح قبر و از بين بردن حالت کوهاني روي آن باشد .
احتمال اول بر خلاف سيره صحابه و عموم مسلمانان است ؛ زيرا ايشان نه تنها ساختمان هاي روي قبور را خراب نکردند ، بلکه بر روي قبور بسياري از جمله قبر رسول خدا و ... ساختمان ساختند .
احتمال دوم نيز قطعا باطل است ؛ زيرا اجماع شيعه و سني بر آن است که مستحب است قبر به اندازه يک وجب از زمين بالاتر باشد .
بنا بر اين تنها احتمال سوم باقي مي ماند که بر ضد نظر مشهوراهل سنت است .
و عده اي از علماي اهل سنت نيز به چنين مضموني تصريح کرده اند :
نووي نظر شيعه را تاييد مي کند :
وي مي گويد :
إن السنّة أن القبر لا يرفع عن الأرض رفعاً كثيراً ، ولا يُسّنم بل يرفع نحو شبر ويسطح .(المجموع للنووي ج 1 ص 229و 5ص295؛شرح النووي على صحيح مسلم ج7/ص36؛تحفة الأحوذي ج4/ص130 باب ما جاء في تسوية القبر)
مستحب آن است که قبر از زمين بيش از يک وجب بالا نيايد و به صورت کوهان شتر نباشد ، بلکه سطح آن صاف باشد و يک وجب از زمين بالا بيايد .
و نيز مي گويد :
ظاهر المذهب أن التسطيح أفضل.
آنچه از مذهب به دست مي آيد آن است که صاف بودن سطح قبر بهتر است ( از کوهاني بودن )
قسطلاني نظر شيعه را تاييد مي کند :
وي درابتدا مي گويد :
السنّة في القبر تسطيحه وانه لايجوز ترك هذه السنّة لمجرّد أنها صارت شعاراً للروافض ، وانه لا منافاة بين التسطيح وحديث أبي هيّاج ... لأنّه لم يُرد تسويته بالأرض وانّما أراد تسطيحه جمعاً بين الأخبار(إرشاد الساري ج2ص 468 )
مستحب در مورد قبور آن است که سطحش صاف باشد ؛ و جايز نيست اين مستحب را به اين علت که علامت روافض ( شيعيان ) شده است ترک کنيم !!! و منافاتي بين صاف بودن سطح قبر و روايت ابي هياج نيست ... زيرا مقصود حضرت صاف کردن قبر با زمين نيست ، بلکه مقصود صاف کردن روي آن است ؛ و اين با جمع بين اخبار به دست مي آيد .کهیعص 195+ 278حمعسق = 473 + علی 110 دین الهی = 583  عاشوراه 583 امت اسلامی 583 اهل بیت فاطمه 583 ابجد 5 تن آل عباء 583



گمراه دین 310 عمر 310 یا بلاء دین اسلام310 جهل عرب 310ابا جهل در دین 310کفری310 حرامیان 310 نا اهل کل مذاهب310 نامردیه 310اهل نابکار 310اهل نابکار310 درد کل مذاهب310 نا اهل کل مذاهب 310نابکاراهل دین310نیرنگ310 قاصب مذهب الله 310 مذهب ناحق اهل دین 310گره اهل دینه 310 قفل اهل دین 310 قاصب مذهب الله 310 مخالف اهل دین 310 فاسق دینه 310 نیرنگ310 با اهل منافق310 ملعون و پلید اهل دین 310قاصب بکل دین 310 اهل نابکار 310 بمنافق اول 310 ابله منافقا310 جاهل منافق310 حرامیان عمر310 اباجهل دردین310 فاسق دینه310کفری 310 ابله منافقا 310 منکر310نیرنگ310احمقها احمقها 310 بمار زنگی310کلب کلب هار310 ابله منافقا310جاهل منافق310دلیل نفاقه 310کفری310 منکر 310دلیل نفاقه310جهل عرب310جاهل منافق310جهل عرب 310نیرنگ 310 اباجهل در دین 310گمراه دین 310 جاهل منافق 310 کفری310 دلیل نفاقه 310جهل عرب 310 اباجهل در دین 310حرامیان 310 نامردیه 310دزدانه فدک فاطمه 310 منکر 310 وهابیه منافقی 310 ابله منافقا 310 عمر310 فتنه ها 310+231= 541 ظالم 971-430 مقصر = 541 +430 مقصر = 971 ظالم -310 عمر ظالم 971-310 عمر = 661 عثمان - 430 مقصر = 231 ابوبکر نامردیه 310عمر 310 نیرنگ310نمرودی 310 310ابله منافقا 310جاهل منافق 310به ابحد عمر310نیرنگ 310حرامیان 310جاهل منافق 310نمرودی310 گمراه دین310 فاسق دینه 310کفری 310 فاسق دینه 310منکر 310نیرنگ310 عمر310نامردیه310 کفری 310نیرنگ 310گمراه دین310ابله منافقا310 نامردیه310حرامیان 310عمر310منکر 310نمرودی 310نیرنگ310نمرودی310 گمراه دین310 فاسق دینه 310کفری310 قاصبان بدین310حرامزاده پلید310 حرامیان 310بدجنس عالم احمقا 310گبر پلید دین 310 منکر 310سگ هار پلید 310وحشی هاریا 310بابقره 310حاهل منافق 310 بمردک پلید 310حرامزاده پلید310 فاسق دینه310کلب کلب هار310جهل مرکبی 310بمار زنگی 310 رمز زناه310 فسق کلیه310گمراه دین310گمراه دین310 فسق دینها 310گمراه دین 310 جاهل منافق310 فاسق دینه 310 فسق دینها310 دزدان فدکه فاطمه 310دزدان فدکه فاطمه310حرامیان310بی ایمان دین اسلام 310گبرپلید دین310 310 حرامیان310 دقلبازملحد310ببقرها 310بقلدره دینه310کلب کلب هار310 جاهل منافق 310نارجهیما 310سم ری310سامری قوم محمد عمرابن خطاء 310 گمراه دین310جهل مرکبی310با کافرها 310بانادانه دین اسلام310 بمردک پلید310 آشوبا310 دقل بازملحد310کفری310 منکر310سامری310 گمراه دین 310جاهل منافق 310حرامیان 310سم ری 310 سامری قوم محمد و سامری قوم موسی شجره الملعونه بودند 310 منکر 310سگ هارپلید310 310کلب کلب هار310وحشی هاریا310فس قینی310ابله منافقا 310سامری 310سم ری 310 سامری قوم محمد و سامری قوم موسی شجره الملعونه بودند310 سامری310 گمراه دین310 مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 عمر 310 گمراه دین 310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310 عمر 310 جاهل منافق 310 حرامزاده پلید 310 رمززناه 310 گمراه دین 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 کفری310 نیرنگ310نمرودی 310سامری310 310مار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310 سگ مردها310نیرنگ 310نمرودی310سامری310 گمراه دین310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310نار جهیما 310 جهل عرب 310 اباجهل در دین 310 دلیل نفاق 310 و ابوبکر 231به ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر احمق ملحد 231 احمق ملحد 231 فاسق ابوبکر231 نفاق 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها231 ادیانی جعلی باطل 231 بابی عقلیها231یاابوسفیانی231دورویه 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231 احمق ملحد231 لانه جاسوسیه 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر 231جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541= 231 ابوبکر ابوبکر231 نفاق 231 احمق ملحد231 عصیان231فاسق231 قفان231 احمق ملحد 231 قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 عدواهل بیت 527 +14 معصوم = 541 ابوبکر و عمر 541 عدواهل بیت بوده اند 310بمار زنگی 310

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







+ نوشته شده در چهار شنبه 27 دی 1396برچسب:,ساعت 12:4 توسط برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اسلامه حق 245 علی 110+ 135فاطمه = 245 و آدرس aaaali110.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.به ابجد اسلامه حق 245 یعنی فاطمه و علی 245 وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین وزیر پیامبر 476 - 231= 245علی فاطمه 245وصی نبیا 169علی مهدی169 با نماینده بحق محمد علی حسن حسین مهدی 245 اسلامه حق 245 یعنی علی110+ +135= 245 اسلامه حق 245 منظور علی و فاطمه پدر مادر شیعیان میباشنددرود و صلوات خدا بر پدر و مادر شیعیان اهل بیت پیغمبر اسلام |




حکم الله حکم قرآن 553 -541 فتنه ها عمر ابوبکر= 12 امام هویت اسلام 553 -541 عمر ابوبکر = 12 قرآن چهار
مذاهب باطل دردین اسلام خدایی بایداز خجالت بمیرند ده سال است قادر به جواب گویی نیستند
مناظره جاثلیق بزرگ مسیحیان با ابوبکر رکب وبا و شکست ابوبکر خائن منافق قاصب جاه طلب
مناظره مامون خلیفه عباسی با علمای 73 فرقه باطل در حقانیت امام علی
شیعه یعنی اصل مذهب اصل اسلام110مذهب واقعی الله شیعه میباشد 110یگانه مذهب الله محمد علی 385 شیعه385
با کلمه 66 الله 66 زنده 66 یگانه66آگاه جهان 66دادگاه مذهب 66 ادیان66 الله 66 امام و اسلام خود را ثاب
سیزده رجب به ابجد سیزده 86+110علی=196 دین اسلام 196 کلید اسلام196 کلید بدین الله 196 امام کل دین 196
گوهر بحر ولایت علی مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست
گریه و خنده پیامبر اسلام =اصل اسلام 253+132 بدین الله = 385 شیعه 385
دین واقعی جهان اسلام است مذهب واقعی جهان شیعه است
به دو ابجد =مجاهد 70+40اصل ولایت 110 علی 110ولی دین110 مجاهد53 احمد53 علی فاطمه53 آل طاها آل یاسین53
مذهب امام اول ثانی ثالث رابع خامس سادس سابع ثامن تاسع عاشرهادی عشر ثانی عشر253+132 اسلام =385 شیعه
انسان خلیفه خداوند برای کارهای ارزشی قایل است به ابجد انسان کامل253+132 اسلام= 385 شیعه 385
بانوی عترت الله زهراست سرحلقه انبیایو اولیاء زهراست
مومن136 آئینه136علی136به ابجد کبیر وصغیر علی 136 مومن الله202 آئینه الله202 محمد علی202آقای من 20202
امیر المومنین 12 حرف و ابجدش58+12= 70+40 اصل ولایت = 110 علی 110ولی دین 110 دین الهی110 یمین110 اصحا
علی 110+135 فاطمه =245 کلید مذهب اسلام 245 علی فاطمه 245 مذهب الله150+46 نماینده الله محمد علی = 19
قرآن 351 یعنی 132 اسلام +202 محمد علی +17 نماز = 351 قرآن 351+34باکلام حق =385 شیعه
دین الله130+183مذهب اسلام +72دین الله130 +183مذهب اسلام +72 کاملترین مذهب امامت 72بدین ها= آدم داود
پسر قرضاوی مفتی اهل سنت مصر شیعه شد ایجانب تمام دکترین دنیا را به مبارزه علمی علم ابجد ریاضی قرآن دع